بهنام خداوند مردآفرين !
که بر حسن صنعش هزار آفرين!
خدايي که از گِل مرا خلق کرد!
چنين عاقل و بالغ و نازنين!
خدايي که مردي چو من آفريد !
و شد نام وي احسنالخالقين!
پس از آفرينش به من هديه داد!
مکاني درون بهشت برين!
خدايي که از بس مرا خوب ساخت!
ندارم نيازي به لاک، همچنين!
رژ و ريمل و خط چشم و کرم !
تو زيباييام را طبيعي ببين!
دماغ و فک و گونهام کار اوست!
نه کار پزشک و پروتز، همين!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز !
نداده دم مشک من اشک و فين!
مرا ساده و بيريا آفريد !
جدا از حسادت و بيخشم و کين!
زني از همين سادگي سود برد!
به من گفت از آن سيب قرمز بچين!
من ساده چيدم از آن تکدرخت !
و دادم به او سيب چون انگبين!
چو وارد نبودم به دوز و کلک !
من افتادم از آسمان بر زمين!
و البته در اين مرا پند بود !
که اي مرد پاکيزه و مهجبين!
تو حرف زنان را از آن گوش گير!
و بيرون بده حرفشان را از اين!
که زن از همان بدو پيدايشات !
نشسته مداوم تو را در کمين!
:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1